Blog

کتاب مدیریت و اقتصاد رسانه

رشتة نوپاي «مديريت رسانه»، در سال­هاي اخير شاهد نگارش آثارِ بسيار خوبي به قلم نويسندگان برجستة اين حوزه بوده است؛ آثاري در حوزه­هاي مختلف، مانند اقتصاد رسانه، رسانه­هاي اجتماعي، كارآفريني رسانه، سياستگذاري رسانه‌اي و… كه هركدام شايستة توجه ویژه‌اند. اما در ميان آثار توليدشده در اين سال‌ها دو كتاب از جامعيت زیادی برخوردار بوده‌اند و تلاش داشته‌اند تا همة حوزه­هاي موضوعي مديريت رسانه را پوشش دهند. اين دو كتاب، كتاب‌هاي مديريت و اقتصاد رسانه بوده‌اند كه به‌ترتيب در سال‌هاي 2006 و 2018 به‌چاپ رسيده‌اند. نقطة آغاز كتابي نیز كه هم­اكنون در دستان شماست، در اینجا قرار دارد.

کتاب پیشِ­رو ترجمة دوازده فصل از کتابِ خوبِ مدیریت و اقتصاد رسانه از آلن ‌بی. آلباران و همکاران ایشان در سال 2018 است. آلباران از بنیانگذاران رشتة مدیریت رسانه است که به‌منظور غنابخشی به ادبیات رشتة نوپاي مديريت رسانه، يك‌ بار در سال 2006 كتابي را با همين عنوان _يعني مديريت و اقتصاد رسانه_ با همكارانش تأليف كرد و به دليل دگرگونی‌های سريع صنعت رسانه _كه بيش از همه، متأثر از نوآوري‌هاي فناورانه بوده است_ بار ديگر اين كتاب را بازنويسي و در سال 2018 منتشر كرد. ­او در سال 2006 _يعني در ويرايش اول اين كتاب_ براي ما از بنيان­هاي نظري و تاريخچة رشتة مديريت رسانه گفت و به‌خوبي پيشينة اين رشته را در دل پژوهش‌های اقتصادي و سپس مديريتي ترسيم كرد. در بازنويسي، آلباران تلاش كرده است تا بنابه‌ضرورت­هاي ايجادشده ناشي از دگرگونی‌های صنعت رسانه، فصولي مانند «رسانه‌هاي­ اجتماعي»، «كارآفريني رسانه‌اي» و… را _كه در سال 2006 به دليل عدم ظهور و بروز ادبيات كافي نيازمند اختصاص يك فصل مجزا به آن نبود_ به كارِ 2018 خود اضافه كند. آلباران و دو همكار ديگرش، بوزنا میرزجسکا و جیمین جونگ، _كه در تهية اين كتاب، او را همراهي كرده‌اند_ تلاش داشته‌اند كه متناسب با حوزه‌هاي مختلف مديريت رسانه، يعني اقتصاد رسانه، راهبرد (استراتژي) رسانه، منابع انساني در رسانه، سياستگذاري رسانه‌اي و…، بهترين نويسندگان اين حوزه‌ها را براي نوشتن فصلي مجزا در كتاب خود دعوت به مشارکت كنند. تمام فصول اين كتاب با قلمِ بهترين‌هاي حوزة مربوط نوشته شده است، كمااينكه در سال 2006 نيز آلباران چنين كاري را كرد و براي نوشتن هركدام از فصول كتابش از بهترين‌هاي آن حوزه دعوت به نگارش كرد. برای مثال در سال 2006 براي نگارش فصل «اقتصاد رسانه» از رابرت پيكارد، اقتصاددان حوزة رسانه، دعوت به نوشتن اين فصل كرد و در سال 2018 يعني در كتاب جديد از كانينگهام، كسي كه آثار خوبي مانند اقتصاد رسانه را از او ديده‌ام، دعوت به نگارش فصل «اقتصاد رسانه» كرده است؛ يا در فصل «رسانه­هاي اجتماعي» كه در كتابِ 2018 نسبت به ويرايش اول آن در سال 2006 فصلی جدید است، آلباران از كاپلان براي نگارش اين فصل دعوت کرد؛ كاپلان كه تعريف او از رسانه‌هاي اجتماعي (نرم‌افزارهای اينترنتي مبتني بر ايدئولوژي و فناوری (تكنولوژي) وب2 كه امكان توليد و انتشار محتواي كاربرساخته را فراهم مي‌كنند) در 2010 بارها در كارهاي ديگر، مرجع قرار گرفته است. قدرت آلباران در به‌كارگيري و شبكه‌سازي برای نگارش فصول اين كتاب، مثال‌زدني است. او بهترين‌هاي حوزه‌هاي مختلف مديريت رسانه را به‌كار گرفته است تا بهترين اثر خود را تدوين كند.

كتاب مديريت و اقتصاد رسانه، داراي فصول متنوعي است كه تمام حوزه‌هاي نوظهور مديريت رسانه را پوشش داده است، اما نگارندة اين سطور بر اساس تجربة شخصي خود، در چند دورة گذشته در تدريسِ اين كتاب در كلاس‌هاي مباني مديريت رسانه و مديريت رسانة پيشرفته، دوازده فصل از بهترين‌هاي اين كار را انتخاب و با همراهي صميمانة دو مترجم ديگر، ترجمه كرده است. اين دوازده فصل، مهم‌ترين و كاربردي­ترين فصولي‌اندكه بسياري از حوزه‌هاي موضوعي مهم را _كه پژوهشگران ايراني علاقه‌مند به تأليف مقاله، پايان‌نامه و رساله در آنها هستند_ پوشش مي‌دهد. اين دوازده فصل به‌طور مختصر در ادامه مرور می‌شود.

در چاپ 2018 فصل اول را همانند ويرايش اول كتاب (2006) دوباره آلباران مي‌نويسد. او نام اين فصل را «پژوهش‌هاي مديريت و اقتصاد رسانه» مي‌نامد و در آن، تلاش مي­كند که علاوه بر مرور پيشينة تاريخي پژوهش‌هاي مديريت رسانه، تحول‌های آيندة اين حوزة پژوهشي را نيز پيش‌بيني كند. او مي‌گويد: «تلاش برای ارزیابی تاریخچة پژوهش‌های مدیریت و اقتصاد رسانه، کار دشواری است. یکی از دلایل این معضل، وفور این پژوهش‌هاست. تاریخچة اولین پژوهش‌هایی که می‌توان آن را دربارة مدیریت یا اقتصاد رسانه در نظر گرفت، به دهة 1940 بازمی­گردد. شاید تا قبل از دهة 1940 نیز منابع دیگری منتشر شده باشد، اما حتی گوگل نیز برای یافتن چنین منابعی با مشکل مواجه می‌شود».

او معتقد است مدیریت و اقتصاد رسانه، درواقع لازم و ملزوم یکدیگرند؛ زیرا صنایع رسانه‌ای از نظر ماهیت، مؤسسه‌های اقتصادی‌اند؛ از اين‌رو نمی‌توان مدیریت رسانه را بدون درنظرگرفتن جنبه­های اقتصادی­اش، و اقتصاد رسانه را بدون جنبه­های مدیریتی مطالعه کرد. او نشان مي‌دهد که بیشتر پژوهش‌های انجام‌شده از دهة 1940 تاكنون، به مدیریت رسانه یا اقتصاد رسانه پرداخته‌اند. او در اين فصل چهار پرسش مطرح مي­كند و تلاش مي­كند در طول فصل به اين چهار پرسش پاسخ دهد: پرسش اول: از زمان انتشار ویرایش اولِ کتاب مدیریت و اقتصاد رسانه (2006) چه دگرگونی‌های اساسی در صنعت رسانه رخ داده‌ است؟ با مرور دگرگونی‌های فناورانه (تكنولوژيك) و اقتصادي در طول اين سال­ها درواقع ضرورت بازنويسي اين كتاب را روشن مي‌سازد. پرسش دومي كه او مطرح مي‌كند اين است كهبرخی از انتشارات مهم حوزة مدیریت و اقتصاد رسانه از سال 2006 چه بوده ‌است؟ او در پاسخ به اين پرسش، تمام آثار درخور اعتنا در اين سال­ها را براي ما مرور مي‌كند. پرسش سوم او اين است كهاز زمان انتشار کتاب اصلی، وضعیت علمی پژوهش‌های مدیریت و اقتصاد رسانه چگونه ارزیابی می‌شود؟ در پاسخ اين پرسش، به كميت و كيفيت پژوهش‌هاي انجام‌شده در اين سال‌ها مي‌پردازد و با تسلط بي­نظيرش، كارهاي انجام‌شده را مرور و ارزيابي مي‌كند. او در پايان می‌پرسد كه چه مواردي بايد در دستور کار پژوهش‌ دهة آیندة تحقیق‌های مدیریت و اقتصاد رسانه قرار گیرد؟ در پاسخ به اين پرسش، او مسير پژوهشی را براي دهة آينده پژوهشگران مديريت رسانه، تعيين مي‌كند. او مي­گويد: «گذشتة این حوزة پژوهشی، مایة افتخار است و آینده‌اش نویدبخش است. پژوهش‌های مدیریت و اقتصاد رسانه، پس از این، براي حركت به سمت جلو در سدة بیست‌و‌یکم، نیازمند چهره‌های جدید و چشم‌اندازهای تازه است».

فصل دوم را خانم بوزنا ميرجسكا _كه از ویراستاران (اديتورهاي) اصلي اين كتاب هم است_ مي‌نويسد. عنوان فصلِ او «رویکردهای نظری در پژوهش‌های مدیریت رسانه» است. او يك‌بار ديگر، اين فصل را در سال 2006 نيز در ويرايش اول اين كتاب نوشته بود و در اينجا به قول خودش كارش را تكميل مي‌كند و به پژوهش‌های جديدِ انجام‌شده تا سال 2018 بسط مي‌دهد.

او معتقد است هدف اصلی مدیریت رسانه ایجاد دانش جدید در مورد صنعت رسانه است. او می‌گوید: «مدیریت رسانه‌ها به‌دلیل تفاوت در زیربنای اقتصادی محصول‌های رسانه‌ای، بهره­ای که مخاطبان از محتوا می‌برند و اثرهای بیرونی که رسانه‌ها بر جامعه دارند، از جهات اساسی با مدیریت در صنایع دیگر متفاوت است». او در این فصل وضعیت فعلی پژوهش‌های مدیریت رسانه و رویکردهای نظری کاربردی در آنها را بررسی می‌کند. درواقع در این فصل کاری را که میرزجسکا و هالیفیلد در چاپ اول این کتاب (2006) انجام داده بودند، بازنگری و به‌روز می‌کند و بر روی تحول‌های ایجادشده از زمان چاپِ اول کتاب، تمرکز می‌کند. در این فصل سعی کرده است با بررسی رویکردهای نظری موجود در پیکرة فعلی ادبیات مدیریت رسانه بررسی جامعی از وضعیت رشتة مدیریت رسانه صورت دهد؛ و محققان را برای یافتن زمینه‌های پژوهشی راهنمایی کند. هدف این فصل کمک به شکل‌گیری مسیرهای آینده برای رشتة مدیریت رسانه است و درنتیجه در پیشرفت پژوهش‌های مدیریت رسانه، نقش دارد.

در این فصل کتاب در چاپ اول (2006) سیصدونه مقالة منتشرشده طی 17سال (2005-1988) را تجزیه و تحلیل کرد. فصل کنونی نیز 847‌مقالة منتشرشده طی سال‌های 1988 تا 2016 در سه مجلة اقتصاد رسانه (JME)، مجلة بین‌المللی مدیریت رسانه (IJMM) و مجلة پژوهش‌های کسب‌و‌کار رسانه (JOMBS) را به‌صورت جامع بررسی کرده ‌است. او بر اساس این مقاله‌ها نشان می­دهد که پیکرة دانشیِ این حوزه از چه نظریه‌های (‌تئوری­های) مدیریتی و ارتباطاتی برای چارچوب نظری بهره برده است.

فصل سومِ کتاب با عنوان «تحول پژوهش‌ها و نظریه‌ها در اقتصاد رسانه» را برندن کانینگهام می‌نویسد. همان‌گونه که ذکر شد، فصلِ اقتصاد رسانه را در ویرایش اول این کتاب (2006) رابرت پیکارد نوشت و در آن، رویکردهای مختلف اقتصادی را _که تاکنون در پژوهش‌های اقتصاد رسانه استفاده شده است_ مرور کرد؛ اما در ویرایش جدید کتاب (2018) فصل مرتبط با اقتصاد رسانه را کانینگهام نوشته است و تلاش کرده است نقش اقتصادی رسانه‌ها در بازارها را تحلیل کند. او این‌گونه آغاز می‌کند که اطلاعات را بیشتر، صنایع رسانه‌ای عرضه می‌‌کنند و عملکرد مؤثر صنایع رسانه‌ای _که تأمین‌کنندگان اولیة اطلاعات برای مشتریان و شرکت‌ها هستند_ پیش‌شرطی برای بازارها برای رسیدن به نتایجِ مطلوبِ اجتماعی است. هرگونه نقص در صنایع رسانه‌ای نشان می‌دهد که اطلاعات در اقتصاد، کمتر ازحد متوسط در بازارها در دسترس است. در اثر اطلاعات ناقص، با ایجاد تحریف و شکست در بازار مواجه می‌شویم و درنتیجه بازار از ارائة کالاهای باکیفیت، ناتوان می‌شود.

او بیان می‌کند که «بدنة پژوهشی مربوط به اقتصاد رسانه‌، درخور ‌توجه، متنوع و روشنگر است». این فصل از دیدگاه‌های مختلف و در عینِ‌حال با به‌کارگیری تنوع رویکردها به موضوع‌هایی چون تبلیغات، محتوا، سیاست‌ها و تنظیمگری‌ها می‌پردازد. او می­گوید: در حال حاضر، محققان رسانه‌ای با محیطی پویا و پررقابت مواجه‌اند که در آن، دگرگونی‌های ساختاریِ سریع و در حال ظهورِ هزینه‌ها و روش‌های توزیع، به شکل درخور ‌توجهی رفتار مصرف‌کنندگان و شرکت‌ها را تغییر می‌دهند. این محیط، چالشی همزمان برای دانش ایجادشده در صنایع رسانه‌ای به وجود می‌آورد و فرصتی هیجان‌انگیز را برای ایجاد نظریه‌های جدید و آزمون نظریه‌های اقتصادی ایجاد می‌کند.

فصل چهارم از کتاب مدیریت و اقتصاد رسانه که در این کار ترجمه شده است، فصل «مدیریت راهبردی رسانه» از نبیلا داید است. فصل مدیریت راهبردی رسانه را در ویرایش اول این کتاب، خانم سیلویا چان اولمستد نوشته بود که در آن، مبناهای نظری موجود در پژوهش‌های مدیریت راهبردی رسانه را مرور کرده بود. در این فصل داید نیز سیر تحول تفکر مدیریت راهبردی را با استفاده از مفاهیمی مانند مزیت رقابتی شرح می‌دهد و نیروهایی را که چارچوب کلی رقابت در محیط صنعت رسانه را شکل می‌دهند، با استفاده از الگوی پنج نیروی پورتر توضیح می‌دهد. در ادامه، مفاهیمِ منابع و صلاحیت‌های درونی را که می‌تواند بر روی موقعیت رقابتی و عملکرد شرکت در بازارهای جهانی تأثیر بگذارد، بررسی می‌کند.

داید می‌گوید: همة شرکت­ها در محیطی پیچیده، پویا و در عینِ‌حال پیش­بینی‌ناپذیر فعالیت می‌کنند اما دربارة صنعت رسانه، این ویژگی‌های محیطی به شکل ویژه­تری وجود دارد. این شرایط، ایجاب می‌کند که شرکت‌های رسانه‌ای از رویکردهای راهبردی مختلفی پیروی کنند و الگوهای جدیدی از تفکر راهبردی را به کار گیرند. هدف این فصل ارائة برخی از نظریه­های مدیریت راهبردی است تا به توضیح چگونگی تحول آنها از اواخر دهة 1990 بپردازد و چگونگی کاربست آنها در صنعت رسانه را تحلیل کند.

فصل پنجم که از کتاب مدیریت و اقتصاد رسانه، انتخاب و ترجمه شده است، فصل «مدیریت منابع انسانی در رسانه» نوشتة جویس کاستلو و جان اولیور است. این فصل را در ویرایش سال 2006 جیمز ردموند نوشته بود و در آن، مفاهیم و نظریه‌های مدیریت روابط انسانی را در ادبیات مدیریت رسانه، مرور کرده بود. در فصل جدید کاستلو و اولیور، پیشرفت­های اخیر صورت‌گرفته در پژوهش‌های مدیریت منابع انسانی در ادبیات مدیریت رسانه را بررسی می­کنند. این فصل با تمرکز بر حوزه­های کلیدی منابع انسانی به نیاز سازمان­ها برای انطباق­پذیری نسبت به دگرگونی‌ها در محیط رقابتی می­پردازد. در نهایت بررسی می­کند که چگونه ممکن است برنامه‌های مدیریت منابع انسانی مانند استخدام، نگهداشت کارکنان و عملکرد، در آیندة سازمان­های رسانه­ای ایفای نقش کنند. آنها معتقدند که با بررسی جنبه­های مختلف مدیریت منابع انسانی راهبردی می­توان به شناسایی شکاف­های موجود در نحوة تطبیق و تکامل رویه‌های منابع انسانی سازمان‌های رسانه­ای پرداخت.

«سازگار شو یا از بین برو»، این اصلی است که آنها نسبت به مسائل پیشِ روی مدیریت منابع انسانی در شرکت­های رسانه­ای اتخاذ کرده­اند؛ و معتقدند، شرکت­های رسانه­ای که با دگرگونی‌های محیطِ رقابتی تطبیق می­یابند، موفق خواهند شد؛ درحالی‌که شرکت­هایی که چنین کاری را نمی­کنند، شکست خواهند خورد.

فصل ششم که از این کتاب انتخاب و ترجمه شد، فصل «سیاستگذاری رسانه­ای» از کریشنا جایاکر است. در ویرایش اول کتاب (2006) فصلی با عنوان «تنظیمگری در مدیریت و اقتصاد رسانه» را باربارا چری نوشته بود. در این فصل از کتاب، کریشنا جایاکر سیاستگذاری را روش‌ها و شیوه‌های تصمیم می‌داند كه صنایع به‌طور داوطلبانه یا تحت‌تأثیر عاملی خارجی اتخاذ می‌کنند.

در راستای دیجیتالی شدنِ همة تبادل‌ها، تمایز میان بسترهای مختلف و روش‌های مصرف رسانه و بازنگری در سیاستگذاری رسانه‌ها امری ضروری است. جایاکر در این فصل تجزیه و تحلیل خود در مورد سیاستگذاری­ها را به سه سطح «محلی»، «ملی» و «بین‌المللی» و به دو حوزة «سیاستگذاری محتوا» و «زیرساخت» تقسیم می‌کند. در هر بخش، دربارة سیاست­های مربوط به محتوا و زیرساخت­ها به‌ترتیب، بحث می‌شود و به پژوهش‌های پیشین این حوزه استناد می‌شود.

با تقسیم‌بندی جایاکر، یکی از حوزه‌های سیاستگذاری، حوزة محتواست. سیاستگذاری این حوزه شامل سیاستگذاری برای همة محتوای منتقل‌شده از طریق رسانه‌ها از جمله رسانه‌های یک‌به‌چند (مانند پخش رادیوتلویزیونی)، رسانه‌های یک‌به‌یک (مانند ارتباطات صوتی) و رسانه‌های چندبه‌چند (مانند محتوای کاربرساخته در رسانه‌های اجتماعی) است. سیاست­های‌ مربوط به داده‌ها نیز _که شامل داده‌های رسانه‌های اجتماعی است_ در همین حوزه قرار دارد. حوزة بعدی، سیاست­های حوزة زیرساخت است. سیاست­های حوزة زیرساخت، سیاست­های زیرساخت­های سیمی و بی‌سیم را _که اطلاعات از طریق آنها به مشتری نهایی منتقل می‌شود_ شامل می‌شود؛ همچنین سیاست­هایی را که باعث دسترسی کاربران به شبکه‌های باند پهن جهانی می‌شود، پوشش می‌دهد. از آنجا که مقصود، تحلیل چگونگی تأثیرگذاری سیاستگذاری رسانه‌ای در مدیریت رسانه‌ها به‌طور کلان است، در این فصل کمتر به ویژگی­های سیاستگذاری ملی در هر کشوری پرداخته و بیشتر، مضامین و روندهای کلی جهانی در پژوهش‌های سیاستگذاری رسانه‌ای بررسی شده است.

فصل هفتم «رسانه‌های اجتماعی» _همان‌طور که اشاره شد_ نوشتة آندریاس کاپلان و گرجگورش مازورک است. او این فصل را با تعریف معروف خود از رسانه­های اجتماعی آغاز می­کند و می‌گوید که چگونه رسانه‌های اجتماعی مانند فیس‌بوک، یوتیوب، یا توییتر، کمابیش تمام جنبه‌های زندگی شخصی و سازمانی افراد را تحت‌تأثیر قرار می‌دهند. او می‌گوید: «محققان حوزة رسانه در دهة گذشته تعاریف، چارچوب‌ها و دسته‌بندی‌های زیادی در مورد رسانه­های اجتماعی با استفاده از نظریه‌ها و روش‌شناسی‌های مختلف بیان کرده‌اند».

او معتقد است اهمیت و تحول سریع رسانه‌های اجتماعی در جهان خصوصی، حرفه‌ای و دانشگاهی، بیانگر ضرورت گشایش فصلی برای تجزیه و تحلیل پیشرفته‌ترین نوشتارهای پژوهشی علمی در این حوزه و همچنین پیشنهاد یک دستورکار پژوهشی برای آینده بود. از این‌رو کاپلان و همکارش در این فصل پس از مرور تاریخ و روند تحول رسانه‌های اجتماعی در طول چهار دورة زمانی، با کاربرد چهار مفهوم از حوزة پژوهش‌های رسانه (غنای رسانه‌ای، خودافشایی، خودمعرفی و حضور اجتماعی) تلاش می­کند تا شش دستة متفاوت رسانه‌های اجتماعی را معرفی کند. این شش دسته عبارتند از: 1) پروژه‌های مشارکتی (مانند ویکی‌پدیا)؛ 2) (میکرو) بلاگ‌ها (مانند توییتر)؛ 3) جوامع محتوایی (مانند فلیکر)؛ 4) سایت‌های شبکه‌ای اجتماعی (مانند لینکدین)؛ 5) دنیای بازی‌های مجازی (مانند اورکوئست)؛ و 6) دنیای اجتماعی مجازی (مانند سکندلایف).

او در نهایت دستور کار پژوهشی آینده را ترسیم می­کند؛ آنجا که تحلیل داده­های رسانه­های اجتماعی و کاربست آنها در مدیریت رسانه و همچنین توجه به مسائل اخلاقی و حریم خصوصی را موضوع‌هایی معرفی می­کند که در آینده بیش از پیش مورد توجه محققان قرار خواهد گرفت.

هشتمین فصل که از کتابِ آلباران انتخاب و ترجمه شده است، فصل «کارآفرینی رسانه‌ای» از مین هانگ است. از آنجا که حوزة پژوهشی کارآفرینی رسانه­ای، حوزة جدیدی است، معادل این فصل در ویرایش 2006 کتاب وجود ندارد و از این‌جهت، فصل جدیدی در کتابِ 2018 محسوب می­شود. خانم هانگ این‌گونه آغاز می­کند که صنعت رسانه، دگرگونی‌های زیادی در سال­های اخیر داشته ‌است. پیشرفت­های فنی و همچنین ضوابط‌زداییو خصوصی‌سازی در بخش­های اطلاعاتی و ارتباطی، فرصت­های شگرف و عظیمی را برای پرورش کسب‌و‌کارهای جدید ایجاد کرده ‌است. فرصت­های جدید کسب‌و‌کار، به شیوه­های مختلفی در صنعت رسانه ظاهر می­شوند. به‌منظور ازمیان‌ بردن عدم اطمینان در حوزة رسانه‌ها _که به‌سرعت در حال تغییر است_ و به‌منظور حفظ و حمایت از مزایای رقابتی شرکت، شرکت‌های رسانه‌ای کوچک در پیِ اینند تا در فعالیت­های کسب‌و‌کارهای جدید، مشارکت داشته باشند. علاوه‌براین توسعة دیجیتال و فناوری داده­ها هزینة تولید و توزیع محتوا را کاهش داده ‌است و بنابراین کسب‌و‌کارهای نوپای جدید، همانند رسانه‌های تعاملی و دیگر فعالیت­ها و کسب‌و‌کارهای جدیدِ مخاطره‌آمیز، به‌طور فزاینده­ای در صنعت رسانه، در حال ظهورند.

این افزایش و توسعة فعالیت­های کارآفرینی موجب شده‌ است تا محققان، پژوهش‌های بی­شماری را در این زمینه انجام دهند؛ درست مشابه این افزایشِ فعالیت­های کارآفرینی در صنعت رسانه، پژوهش‌ در حوزة کارآفرینی رسانه نیز به‌سرعت در حال رشد است. به‌ویژه در طول دهة اخیر، محققان در این زمینه تلاش‌های زیادی کرده‌اند تا با ارائه‌ دادن تعاریف برای کارآفرینی رسانه، با ساختن چارچوبی منسجم و جامع در پژوهش‌های نوآورانة رسانه و در نهایت با بهره‌گیری از ابزارها و اقدام‌های لازم در جهت کارآفرینی رسانه، بر غنای این حوزه بیفزایند. این فصل نیز به منظور توصیف و نشان‌ دادن چشم‌انداز پژوهشی موجود در حوزة کارآفرینی رسانه، با توضیحِ مفاهیم اصلی که در این حوزه به کار رفته است، آغاز می‌شود و سپس به یافته‌های پژوهشی مرتبط با کارآفرینی رسانه در دهة گذشته، اشاره می­کند. در نهایت نیز خانم هانگ، روش، مسیرها و دستورالعمل­های پژوهشی آینده را پیشنهاد داده است.

فصل نهم «نوآوری رسانه‌ای» از ریچارد گِرشون است که فصل جدیدی است و معادل آن در ویرایش قبلی کتاب وجود ندارد. گِرشون، چشم‌انداز بین­المللی کسب‌و‌کارها را بیش از پیش، چالش‌برانگیز می­داند که نه کسب­وکارهایبزرگ و نه کسب‌وکارهای کوچک دیگر از یافتن موقعیت­های مناسب راهبردی برای آینده بی‌نیاز نیستند. این کسب‌و‌کارها با پرسشی اساسی مواجه‌اند: بهترین روش برای ادامة رقابت کدام است؟ پاسخ این پرسش را گرشون در یک کلام و آن هم «نوآوری» می‌داند. او در این فصل قصد دارد اهمیت نوآوری را در موفقیت‌های طولانی‌مدت شرکت­های رسانه‌ای­ بررسی کند؛ و به شکلی خاص به سه پرسش مهم، پاسخ دهد. اول آنکه کسب‌و‌کار رسانه‌ای نوآور به چه معناست؟ دوم آنکه چرا شرکت­های فعال در این حوزه با گذشت زمان، میزان نوآوری خود را از دست می­­دهند؟ و سوم آنکه شرکت­های نوآور و مبتکر، چگونه فرهنگ نوآوریایجاد می­کنند؟

در این فصل همچنین سه رویکرد راهبردی در حوزة تحول کسب‌و‌کار رسانه‌ای­ بررسی می­شود: 1) نوآوری در الگوی (مدل) کسب‌و‌کار؛ 2) نوآوری در محصول‌ها؛ و 3) نوآوری در فرایند کسب‌و‌کار؛ و در نهایت گرشون توصیه‌های پژوهشی را برای دهة آیندة پژوهش‌های نوآوری رسانه‌ای، ارائه می‌‌کند.

فصل دهم «تبلیغات در مدیریت و اقتصاد رسانه» را لویسا ها نگاشته است. او با این پرسش که «تبلیغات چیست؟» شروع می‌کند و می‌کوشد تا تفاوت محتوای تبلیغاتی با دیگر محتواهای رسانه­ای را توضیح دهد. او در راستای اهداف مدیریت رسانه، تبلیغات را این‌گونه تعریف می­کند: «پیام­های هدفمند که دارای حامی مشخص است و از رسانة تحریریه‌ای پخش می‌شود». این تعریف بر نقش رسانة تحریریه‌ای در فرایند تبلیغات تأکید می‌کند. او «رسانة تحریریه‌ای» را گروهی از رسانه‌ها تعریف می­کند که به تولید محتوای حرفه‌ای می‌پردازد و تحت مالکیت تبلیغ‌کننده‌ها و حامیان مالی قرار ندارد. او هدف از تبلیغات را استفاده از دسترسی توده‌ای و اعتبار رسانه‌ها برای اطلاع‌رسانی و اقناع مصرف‌کننده‌ می‌داند.

شرکت‌های رسانه‌ای می­توانند منبعی دوگانه برای درآمد داشته باشند که شامل پرداخت­های مستقیم و غیرمستقیم از طرف مصرف‌کننده می‌شود. تبلیغات، گونه‌ای مرسوم از پرداخت غیرمستقیماست که در آنها مصرف­کنندگانِ رسانه، به‌جای پرداخت مستقیم برای محتوای رسانه، تبلیغ تماشا می‌کنند و کالای تبلیغ‌شده را می‌خرند. این روش متضمن حیات رسانه‌های پرمخاطب مانند شبکة تلویزیونی و رسانه‌های اجتماعی است. حداکثرسازی ارزش موجودی و مدیریت فروش تبلیغات، موضوع‌های بسیار مهمی در مدیریت رسانه‌اند. او می­گوید: ظرفیت تبلیغات،ذخیره‌‌شدنی نیست و همانند صندلی‌های یک هواپیما تنها یک‌بار به فروش می­رود. به‌علاوه، اگر فضای تبلیغاتی به فروش نرود، سازمان رسانه‌ای مجبور است با محتوای تولیدی، آن را پر کند و درآمد حاصل از تبلیغات را نیز از دست بدهد. درآمدِ ازدست‌رفتة ناشی از عدم استفاده از فضای تبلیغات، جبران‌شدنی نیست. تبلیغات به جز اینکه منبع اصلی تأمین مالی رسانه‌های تجاری هستند، بخشی از محتوای رسانه‌ای نیز محسوب می‌شوند. او می‌گوید: «با اینکه این موضوع‌ها، در پژوهش‌های چاپ‌شده زیاد به چشم نمی‌خورند، مدیران رسانه به تجربه آموخته‌اند که برای حداکثرسازی ارزش تبلیغات، زمان و فضای پرتقاضا را گران‌تر به فروش برسانند و مابقی را با هزینة پایین واگذار کنند».

تمرکز این فصل بر پژوهش‌هایی دربارة تأثیر تبلیغات بر محتوای تحریریه‌ای و کاربرد آن در مدیریت رسانه ‌است. پژوهش‌هایی که در خصوص این موضوع گسترده انجام شده ‌است، در این فصل در پنج دسته قرار می‌گیرند: 1) ماهیت اقتصادی رسانه؛ 2) اهمیت درآمد تبلیغاتی در رسانه‌های متفاوت؛ 3) الگو‌های درآمدی رسانه؛ 4) فشار تجاری بر رسانه و تأثیر تبلیغات بر تنوع و استقلال محتوای تحریریه‌ای؛ 5) ازدحام تبلیغاتی و درک کیفیت محتوای تحریریه‌ای. لویسا ها در نهایت معتقد است پژوهش‌های بیشتری دربارة مدیریتِ میزان تبلیغات و بهینه­سازی آن برای تعیین میزان صحیح تبلیغات، مورد نیازِ ادبیاتِ این حوزه است.

فصل یازدهم، «تحلیل و سنجش مخاطب»از سو جونگ کیم است. معادل این فصل را در ویرایش 2006 کتاب، فالِن نوشته بود که به سنجش و تحلیل مخاطب پرداخت و با تعیین استاندارد سنجش کاربر در مورد مخاطبان اینترنتی، به پایان رسید. در اینجا کیم، در ابتدا سناریوی مصرف رسانه‌ای مخاطب/کاربر را نقل می­کند و نشان می­دهد که در حال حاضر، در زمینة مصرف رسانه‌­ای با چه پیچیدگی‌هایی مواجهیم. او می­گوید برای کسانی که در مورد مخاطبان رسانه‌ مطالعه می‌کنند، این، برهه­ای جالب و در عینِ‌حال چالش‌برانگیز برای تحلیل سرعت و دامنة دگرگونی‌های در حالِ وقوع در این محیط اشباع از رسانه است.

کیم می­گوید: از زمان آغاز به کار رسانه‌های جمعی، برآورد تعداد خوانندگان، شنوندگان، بینندگان و کاربران و همچنین ایجاد معیارهای استاندارد برای چنین سنجشی، مستلزم تلاش‌های مشترک میان شرکت‌های سنجش مخاطب، سازمان‌های رسانه‌ای، تبلیغ‌کنندگان، بنگاه‌های (آژانس‌های) تبلیغاتی و نهادهای تنظیمگر رسانه‌ای بوده است. از آن زمان، بسیاری از مسائل در این حوزه تغییر کرده ‌است. حتی ممکن است اغراق نباشد اگر بگوییم که در طول دهة گذشته، نسبت به دگرگونی‌های صورت‌گرفته در سدة بیستم از زمان آغاز رتبه­بندی مخاطبان در صنعت رادیو دگرگونی‌های بیشتری در کسب‌‌وکارِ سنجش مخاطب رخ داده‌ است. ردِ پایِ دیجیتال در رسانه‌های تعاملی مختلف، شرکت‌های رسانه‌ای را قادر ساخته ‌است تا حضور و رفتار برخط (آنلاین) افراد را به شکلی یکپارچه ردیابی کنند. استفاده از کلوچه‌ها (کوکی‌ها) و مکان‌یاب (جی.پی.اس) داخلی تلفن­های همراه و تبلت­ها به تبلیغ­کنندگان و بازاریابان اجازه می‌دهد که مخاطب را در مکان و زمان مورد نظرشان بیابند‏. کاربران رسانه اکنون می‌توانند در عینِ تماشای محتوا تجربة مشاهدة تلویزیون را در توییتر‌ یا فیس‌بوک به اشتراک بگذارند (‏پدیدة تلویزیون اجتماعی‏). رشدِ نمایی قابلیت‌های محاسباتی، صنعت رسانه و دانشگاه‌ها را تشویق کرده ‌است تا از عصر کلان‌داده‌ها به‌ویژه ‌استفاده از تحلیل متن در تجزیه ­و ­تحلیل اخبار برخط استقبال کنند.

 هدف این فصل، مروری بر پیشینة موجود در زمینة سنجش و تحلیل مخاطبان، و پیشنهاد موضوع‌های پژوهشی آینده ‌است. این فصل با مروری بر بحث‌های علمی در مورد چگونگی درک مفهوم مخاطب، آغاز می‌شود تا به خوانندگان، در درک رویکردهای مختلف بررسی مخاطب در طول زمان، کمک کند. بخش دوم، پیشینة موجود در مورد روش‌های سنجش مخاطب را بررسی می‌کند و بر روش­های کمّی تحقیق دربارة مخاطب تمرکز می‌کند. کیم معتقد است که غیرممکن است تمام روش‌های موجودِ سنجش مخاطب را توضیح دهیم یا تمام پیشرفت‌های آینده را پیش‌بینی کنیم. در بخش نهایی، او برنامه­ای برای پژوهش‌های آیندة سنجش مخاطب و تحقیق دربارة آن ارائه می‌دهد.

فصل دوازدهم، «توزیع محتوا» نوشتة داگلاس فرگوسن است. این فصل، فعالیت‌های تجاری بنگاه با بنگاه و بنگاه با مصرف‌کننده را در بازار رسانه با توجه به تولید محتوا و توزیع آن بررسی می‌کند. تمرکز این فصل بر ویژگی­های توزیع محتواست؛ درواقع هدف این فصل، پرداختن به دگرگونی‌های حوزة توزیع محتواست که در پیِ آن، تغییرِ جهت در صنایع رسانه‌ای، امری متعارف است؛ برای مثال به‌حاشیه رانده‌ شدن شبکه‌های پخش رادیو و تلویزیون و در ادامه شبکه‌های کابلی.

این فصل به بخش­های مختلف تقسیم شده‌ است؛ بخش اول، مربوط به بررسی پژوهش‌های اخیر در حوزة توزیع محتواست. بخش بعدی شامل توصیف شیوه‌های فعلی و در حال تغییر توزیع محتوا در رسانه‌ها با توجه به تفاوت‌های رسانه‌های مختلف است. بسیاری از مثال­های این فصل، متمرکز بر رسانه‌هایی است که صوت و تصویر، منتشر می‌کنند؛ و دلیلش تسلطی است که این نوع از محتوا بر زندگی عموم دارند؛ اما در عینِ‌حال دیگر قالب­های رسانه‌ای را نیز نادیده نگرفته است. دگرگونی‌های رسانه که ناشی از رقابت و فناوری‌های نوین است، ملاحظه‌ای مهم در توزیع محتواست؛ مانند رفتارهای توزیع بینِ‌ پلتفرمی در بازارها که اکنون توجه محققان را برانگیخته‌ است. فرگوسن معتقد است که کسب‌و‌کارِ توزیع همانند سایر کسب‌و‌کارها هدفش فقط سود­آوری نیست بلکه مسئلة بقا در میان است.

این کتاب را به دانشجویان و محققان رشتة مدیریت رسانه و پژوهشگران عزیز رشتة ارتباطات، تقدیم می‌کنیم و امیدواریم کارگر افتد.

سمیه لبافی

بهار 1401

برای یافتن نشریه مناسب، از سیستم های پیشنهاد دهنده نشریات استفاده کنید.

یکی از چالش های پژوهشگران برای انتشار پژوهش ها، انتخاب درست نشریه است. ارسال مقالات به نشریاتی که ارتباط موضوعی کمتری با پژوهش انجام شده دارند، همزمان باعث اتلاف وقت پژوهشگر و نشریه می­شود. معمولا نشریه مدت زمانی را صرف بررسی اولیه مقاله می کند و  اگر طی این فرایند مقاله رد شود، بایستی مجددا این فرایند توسط نویسنده برای نشریه­ای دیگر تکرار شود. زمان تصمیم­گیری و اعلام نظر اولیه سردبیری به نویسنده، معمولا فرآیندی طولانی است. مواردی مانند عدم تطابق و تناسب موضوعی مقاله با حوزه موضوعی نشریه، دلیل اصلی رد بسیاری از مقالات است. از اینرو، ارسال مقاله به نشریات غیرمرتبط، علاوه بر اینکه باعث اتلاف زمان پژوهشگر می شود، ممکن است باعث از دست رفتن تازگی و نوآوری یافته های پژوهش شود. چنین مواردی باعث شده تا سیستم های پیشنهاد دهنده (Recommender System)در نشریات، در دستور کار قرار گیرد. از سال 2014 پایگاه­های اطلاعاتی بزرگ مانند الزویر و اشپرینگر، اقدام به ایجاد چنین سیستم های پیشنهاددهنده ای برای نشریات کرده اند. نویسندگان با استفاده از این سیستم های پیشنهاد دهنده می توانند نشریه مرتبط با پژوهش خود را شناسایی و سپس اقدام به ارسال مقاله کنند. چنین کاری می تواند زمان زیادی برای پژوهشگران ذخیره کند و آنها را در معرض ناکامی های مکرر ناشی از عدم پذیرش مقاله قرار ندهد. سیستم هایی مانند سیستمی که وب آو ساینس اخیرا راه اندازی کرده است(https://mjl.clarivate.com/home) از همین جمله اند.

اما متاسفانه هیچ کدام از سیستم های پیشنهاددهنده این نشریه های بین المللی، نشریات فارسی زبان را پوشش نمی­دهند. از اینرو نویسندگان فارسی زبان، بسیاری از نشریاتی را که بصورت بالقوه می­تواند محل انتشار  پژوهش های آنها باشد را از دست می دهند و یا آزمون و خطاهای زمان بر در ارسال مقاله به نشریات، انجام می دهند. در ایران سالانه حدود 50000 مقاله در بیش از 1600 نشریه علمی معتبر وزارت علوم و وزارت بهداشت منتشر می شود که نویسندگان همگی این مقالات فرایند سردبیری و احتمالا اتلاف زمان برای پیدا کردن نشریه مناسب را تجربه کرده اند. سیستم ژورنال یاب رایسیست(https://journalfinder.ricest.ac.ir) که توسط مرکز منطقه­ای اطلاع­رسانی علوم و فناوری توسعه داده شده است می تواند در این رابطه به پژوهشگران کمک کند.

تنظیم گری داده های کاربران در رسانه های اجتماعی با استفاده از منطق منابع عمومی

افشاگری ها درباره سوءاستفاده از داده های کاربران که توسط پلتفرم های رسانه ای جمع آوری می شود، بحث در مورد نیاز به سیاستگذاری های جدید برای اطمینان از اینکه این پلتفرم ها منافع عمومی را حفظ می کنند، پر رنگ کرده است. این بحث ها اغلب به این موضوع باز می گردد که آیا منطق پذیرفته شده ای برای سیاستگذاری در رسانه های اجتماعی ایجاد شده است یا نه؟ در این خصوص مقاله فیلیپ ناپولی(2019) با عنوان « داده های کاربر به عنوان منبع عمومی: پیامدها برای تنظیم مقررات رسانه های اجتماعی» که با این دغدغه نوشته شده است را روز دوشنبه 19 آبان ماه 1399 به دعوت از باشگاه مقاله خوانی «رسانیوم» برای اهالی مدیریت رسانه و ارتباطات ارائه کردم.

در این مقاله فیلیپ ناپولی، منطق و مبنای های مختلفی که در حوزه سیاستگذاری رسانه ها مورد استفاده قرار گرفته است را مرور می کند. او چهار مبنا و منطق رایج در حوزه رسانه های اجتماعی را مرور می کند، منطق فراگیری رسانه ها(Pervasiveness Rationale)، منطق تبعیت سیاستگذاری در رسانه ها(Ancillary Rationale)، منطق کمیابی(Scarcity Rationale) و منطق منابع عمومی(Public Resource Rationale).  او منطق منابع عمومی که پیش از این نیز در تنظیم گری رسانه های سنتی مورد استفاده قرار گرفته است را اثربخش ترین منطق برای سیاستگذاری در حوزه رسانه های اجتماعی معرفی می کند. او بحث می کند که چطور این منطق می تواند در مورد رسانه های اجتماعی نیز به کار گرفته شود و مسائل سیاستی این حوزه از جمله مسئله مالکیت داده های کاربران را پاسخ دهد. فلیپ ناپولی در این مقاله استدلال می کند که داده های تجمیعی کاربران می تواند به عنوان یک منبع عمومی در نظر گرفته شود که در نتیجه می توان یک چارچوب سیاستگذاری بر مبنای منافع عمومی در رابطه با مالکیت داده در رسانه های اجتماعی اعمال کرد. اهمیت مقاله از این جهت است که مبنا و منطقی جدید برای سیاستگذاری و تنظیم گری رسانه های اجتماعی ارائه کرده است و مطالعه آن را به دانشجویان علاقه مند به این حوزه توصیه می کنم.

فراخوان شماره ویژه

شماره ویژه «رسانه های اجتماعی و سیاستگذاری؛ چگونه رسانه های اجتماعی می توانند در سیاستگذاری مداخله کنند؟» به سردبیری من توسط پژوهشنامه پردازش و مدیریت اطلاعات چاپ می شود. این شماره ویژه به زبان انگلیسی خواهد بود (جزییات آن را می توانید در متن فراخوان بیابید).

فراخوان شماره ویژه با عنوان:

رسانه های اجتماعی و سیاستگذاری؛

چگونه رسانه های اجتماعی می توانند در سیاستگذاری مداخله کنند؟

شماره ویژه «رسانه های اجتماعی و سیاستگذاری؛ چگونه رسانه های اجتماعی می توانند در سیاستگذاری مداخله کنند؟» به سردبیری من توسط پژوهشنامه پردازش و مدیریت اطلاعات چاپ می شود. این شماره ویژه به زبان انگلیسی خواهد بود (جزییات آن را می توانید در متن فراخوان بیابید).

 سیاستگذاران تاکنون به طور سیستماتیک از داده های رسانه های اجتماعی در فرایند سیاستگذاری بهره نبرده اند و این با منطق سیاستگذاری مبتنی بر شواهد[1] سازگار نیست. این عدم حضور دیدگاههای کاربران رسانه های اجتماعی که نسبت به موضوعات مختلف سیاستی حساس هستند می تواند فرایند تدوین، اجرا و ارزیابی سیاست ها را در آینده با چالش روبرو سازد. از آنجا که این سوال که داده های رسانه های اجتماعی چگونه می تواند در فرایند سیاستگذاری دخیل شود تاکنون پاسخ روشنی نیافته است. این شماره ویژه به دنبال پاسخ به این سوال خواهد بود که چگونه می توان از داده های رسانه های اجتماعی در سیاستگذاری استفاده کرد؟ داده های رسانه های اجتماعی می تواند سیاستگذاری را بهبود دهد اما هنوز مشخص نیست چطور می تواند بخشی از شواهد[2] را در سیاستگذاری تشکیل دهد. برای ایجاد دانش در این حوزه مشارکت محققان از دیگر حوزه ها بسیار موثر خواهد بود. از این رو در این شماره ویژه به دنبال پاسخ گویی به سوالاتی از این دست هستیم که:

  1. محدودیت های داده های رسانه های اجتماعی جهت استفاده در فرایند سیاستگذاری چیست؟
  2. چگونه رسانه های اجتماعی می توانند بر ایجاد و تغییر این داده ها تاثیر بگذارند؟
  3. آیا روش های اندازه گیری در علوم اجتماعی محاسباتی معتبر و قابل اعتمادند؟
  4. آیا داده های رسانه های اجتماعی می تواند بخشی از شواهد در رویکرد سیاستگذاری مبتنی بر شواهد باشد؟
  5. آیا ابزارهای استخراج و  تحلیل داده های رسانه های اجتماعی می تواند برای سیاستگذار شواهد تولید کند؟
  6. تحلیل های شبکه اجتماعی برای تبدیل داده ها به اطلاعات مورد نیاز سیاستگذار دارای چه امکانات و محدودیت هایی است؟
  7. محتوای جمع سپاری شده چگونه می تواند در حوزه های تخصصی مورد استفاده قرار گیرد؟

کسانی که می خواهند در این شماره ویژه مشارکت کنند لطفا متن فراخوان را دقیق بخوانند. تلاش کرده ام در فراخوان دیدگاهم نسبت به مقالاتی که قرار است این شماره ویژه را شکل دهند بیان کنم. مهلت ارسال مقالات تا ماه می سال 2021 (خرداد ماه سال 1400) است و اولویت با کارهای بین رشته ای و بین المللی است.

متن فراخوان به همراه لينك فراخوان در مجله


[1] Evidence-Based Policy 

[2] Evidence

بازدید از دانشکده ژورنالیسم دانشگاه لومونوسف روسیه

سه شنبه 14 خرداد (4/6/2019) از دانشکده ژورنالیسم دانشگاه لومونوسف بازدید کردیم. بازدید از دانشگاه هایی که رشته های مرتبط با رسانه در آنها وجود دارد برای پژوهشگران حوزه رسانه حتما جذاب خواهد بود. دانشگاه دولتی لومونوسف مسکو یکی از بزرگترین دانشگاه های کشور روسیه است . این دانشگاه در سال ۱۷5۵ توسط میخائیل واسیلویچ لومونوسف تاسیس شده است. دانشگاه لومونوسف مسکو یکی از زیباترین دانشگاه های جهان از لحاظ معماری به شمار می آید . این دانشگاه پر است از مجسمه های دانشمندان و مشاهیر که شاید عکس های آن را پیش از این دیده باشید.  بیش از ۴۰ هزار دانشجو  در این دانشگاه در حال تحصیل هستند. حدود ۴ هزار دانشجوی بین المللی از سراسر جهان در این دانشگاه حضور دارند . این دانشگاه براساس رتبه بندی QS در سال2018 در رتبه 95 جهان قرار دارد .

دانشکده ژورنالیسم دانشگاه لومونوسف یکی از دانشکده های قدیمی این دانشگاه است که مقصد ما در این سفر بود. این دانشکده که از سال 1947 به شکل یک دانشکده مستقل تاسیس شده تاکنون دانشکده پیشتاز در حوزه ارتباطات و رسانه در روسیه است. رئیس دانشکده خانم پروفسور النا وارتانوآ است که آقای ایوان از بخش بین الملل این دانشکده را جهت راهنمایی با ما همراه کردند. این دانشکده از 14 دپارتمان مختلف شامل دپارتمان های تئوری رسانه و اقتصاد، رادیو تلویزیون، جامعه شناسی و ارتباطات جمعی، تبلیغات و روابط عمومی، مدیریت رسانه های جدید و …. تشکیل شده است. هم اکنون در این دانشکده 2000 دانشجو مشغول به تحصیل هستند.

این دانشکده با دیگر دانشکده های رسانه در دنیا همکاری هایی در سطح تبادل استاد و دانشجو دارد. انجمن اروپایی مدیریت رسانه، انجمن بین المللی مدیریت رسانه و … از همکاران بین الملل این دانشکده محسوب می شود. در این راستا می تواند تفاهم نامه ای نیز به همت بخش مدیریت رسانه دانشکده مدیریت دانشگاه تهران میان این دو دانشکده شکل بگیرد. چنین ارتباطاتی دانشجویان را با دیگر دپارتمان ها و دانشکده هایی که رشته های مرتبط با حوزه رسانه دارند آشنا خواهد ساخت و در نتیجه کارهای ارائه شده از سوی آنها به استاندارهای بین المللی در این حوزه بسیار نزدیک خواهد شد. 

مسکو/ روسیه

14 خرداد 1398